لالهاى بود که با داغ جگر سوخته بود
آتشى در دل سودا زده افروخته بود
شرم دارم که بگویم تن مسموم تو را
خصم با تیر به تابوت به هم دوخته بود
راز دل را همه با همسر خود مىگویند
حسن از همسر خودکامه خود سوخته بود
جگرش پاره شد از نیشتر زخم زبان
در لگن خون دلى ریخت که اندوخته بود
ارث از مادر خود بُرد غم و رنج و مِحن
صبر و تسلیم و رضا از پدر آموخته بود
سلام بر خاتم مهربانى و عشق! سلام براو که گام هاى مهتابى اش شب هاى جهل بشر را به جاده هاى راستى کشاند.
وبلاگ رحلت کلمه جانکاه وبلاگ پیامبر کلمه مهربانی و رحمت،حضرت محمد(ص)،شهادت وبلاگ امام کلمه حسن مجتبی(ع) و وبلاگ امام کلمه رضا(ع) ولی نعمت ایرانیان وپناهگاه مسلمانان جهان وبلاگ تسلیت کلمه باد
برچسب : نویسنده : habibabadborkharo بازدید : 159